یادایام

روزمرگی های ماندگار امین جوانشیر

روزمرگی های ماندگار امین جوانشیر

سلام.
هیچ حرفی برای گفتن نیست؛
جز اینکه..
مینویسم تا بماند.

آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات

۱۰:۴۶۲۲
تیر

حدود ۱۸ سال کمتر یا بیشتر، از اون شبی میگذره که فقط ۱۰۰ تومان پول ته جیبم بود. پولی که شاید فقط کرایه اتوبوس میشد برای آخر شب و بعد هیئت برگشتن به خونه. با اعتقاد به اینکه اگه صدقه بدی خدا چند برابر برمیگردونه اونو دور فلکه آب دادم به یه نیازمند و شدم پاکِ پاک.
اون شب حسین آقا پسر عموم که تهران زندگی میکنن اومده بودن مشهد و اومد هیئت. و بعد هیئت منو رسوندن خونه.
یادمه فرداش هم چند برابر اون ۱۰۰ تومان پول دستم اومد.
حالا بعد از سال ها دوباره همون جام. پاکِ پاک. همه حساب ها خالیه. توی یکی ۱۷۰ هزار تومان هست ولی نمیتونم بردارم. حتی پولی نمونده که صدقه بدم.

شب جمعه‌ی هیئت نیست، ولی دلم یه روضه و هیئت میخواد. تنها تشابهش اینه که امشب حسین آقا داره میاد خونمون.

امین جوانشیر
۲۰:۵۳۰۵
مرداد

مامان و بابام بعد از یک ماه قرار بود از کربلا برگردن مشهد

توی ماشین بودم و در مسیر فرودگاه که برم دنبالشون

بازم طبق معمول پخش مداحی رندمی بود و تایید قبولی زیارت شون ..

 

امین جوانشیر
۱۰:۳۲۲۶
فروردين

توی ماشین نشستم. مثل همیشه گوشی رو وصل کردم و گذاشتم رو حالت رَندُم که خودش پخش بشه و رد شه. 

از بین حدود ۲۰۰۰ فایلی که توی گوشی دارم، فقط یک پادکست درباره شهید تهرانی مقدم هست که اونو چند سال پیش برای کنگره شهید ساخته بودم.

دو سه تا ترک که پخش شد، از بین اون دو هزار تا یه دفعه همین پادکست پخش شد.

اون موقع ساعت حدود ۱۰:۳۰ شب بود و حدود یک ساعت بعد، حمله موشکی ایران به اسرائیل شروع شد.

امین جوانشیر
۰۲:۳۴۰۶
دی

دیشب گفتم اهل بیت محلم نذاشتن

بالاخره شب هفتم فاطمیه دعوت شدم

اونم چه دعوتی

حرم امام رضا (ع)

خادم چای روضه

غذای حضرتی

و بعد هم خود روضه در محضر امام هشتم

بنده نوازی کردین آقا جان ..

 

امین جوانشیر
۰۹:۰۱۰۴
دی

 

به همسرم گفتم: "اگه ۶ روز بهت محل نزارم چی کار میکنی؟"

گفت: "میمیرم"

چشمام پر اشک شد و گفتم: "۶ روزه اهل بیت بهم محل نزاشتن.."

"چقدر قشنگ گفتی!"

اگر بناست دمی بی تو بگذرد عمرم

هزار بار بمیرم نبینم آن دم را

 

امین جوانشیر
۰۷:۵۰۳۰
آذر

باید دل کند
هر ساعت که داره میگذره، از تعلقات بیشتری دارم دل میکنم
تنها راه آرامش و راحتی دل کندنه
البته بعضی چیزها دل کندنی نیست
حسرت نبودنه
و نتونستن
چون دیگه دنیایی نیست

...

قراره سه ماه نباشم و فصل جدیدی توی زندگیم شروع بشه 

فصلی که هیچ چیزش مشخص نیست

و آینده ای که جز خدا کسی نمی‌داند 

...

 


فصل پریشانی - علی زندوکیلی

ربطی نداره ولی اینو خیلی دوست دارم 

امین جوانشیر